پيام دوستان
+
اگر داغ دل بود ما ديده آيم
اگر خون دل بود ما خورده ايم
سراپا اگر زرد و پژمرده ايم
ولي دل به پاييز نسپرده ايم
چو گلدان خالي، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خورده ايم.
تسليت به #ايرانم
وتسليت به بندرعباس.
روح همه درگذشتگان درآرامش ابدي.
ترانه هاي ديگر
ديروز 6:53 صبح
+
.. خورشيد من..
. خورشيد من باش ،
.طاووس آسمانم...
. دلبند شوخ چشمم ،
. دلدار خوش زبانم...
. معشوق خوش بر روي ،
.شاهين آسمانم ...
. خطاست اگر نگويم ،
.دوستت دارم دوستت دارم ...
غ..ر...آ
شاخه ي عشق
ديروز 8:10 عصر
+
* که ام ؟ معلمِ دلتنگ و سادهاي که تو را
هميشه وقتِ حضور و غياب کم دارم *
*ترخون بانو*
04/2/16
+
«گويي غم، در اين وطن صاحبخانه است…»
بندر_عباس
*ترخون بانو*
04/2/16
+
دلِ بندرعباس سوخت و ماهم سوختيم
*آه از اين غمِ سنگين* :'(
.
.
*بندرعباس تسليت*:'(
*ايرانم تسليت*:'(
عارفانه هاي يک دوست
04/2/16
+
دير فهميدم که جاي شاه ماهي برکه نيست
در جهان کوچکم عشق بزرگت جا نشد
عارفانه هاي يک دوست
04/2/16
+
مادر ،مادر، هر ثانيه قدرش را بدان، هر ثانيه در آغوشش بگير، درنگ مکن براي فرداها، چه تلخ است اگر در سکوت وتنهايي حسرت اين لحظات همراهت شود
شاخه ي عشق
04/2/15
+
موهاتو باد ميبنده و
اين قصه با تو سر ميشه
با دست تو بارون مياد
با خنده هات سحر ميشه اميدوارم هيچ وقت دلتنگي سراغتون نياد
شاخه ي عشق
04/2/15
+
* از کتابِ گيسوانت صفحهاي را باز کن
تا برايت مو به مو تفسير زيبايي کنم...
آبرويي را که کم کم جمع کردم ، حاضرم
روز ديدار تو يکجا خرج رسوايي کنم...!!* #فاضل_نظري
پيام رهايي
04/2/14
+
دخترم منو و خواهرام رو خواهراي افسانه اي خطاب ميکنه. :) يه کليپ فرستادم تو گروه خواهرانه ..من و آبجي ها کلي خنديديم. اومده گروه رو وا کرده و ميخنده. فکر کردم اونم داره به کليپي که فرستادم تو گروه ميخنده. ميگه من دارم به خنده هاي شما ميخندم :-| اين کليپ کجاش اينقدر خنده داشت که شما خواهراي افسانه اي مردين از خنده!! !:-| :D
از دست دخترم .. :-|



پيام رهايي
04/2/14
کلاس آموزش حج داشتيم ولي چون شب تا صبح خواب نرفته بودم گفتم تو گروه خواهرانه مطرح کنم دوتا آبجي همسفرم بگن خب امروز نيا نکاتي که گفته شده رو ما بهت ميگيم که ديدم اونام .....:) که دوباره دخترم بعد از خوندن پيام هامون نگاه معناداري کرد و گفت قبول داري که.....:D
2-اشراق
04/2/14
محبوبه من!
عزيزِ هنرمند من!
تو چنان کلمات را نقاشي ميکني که انگار روحي تازه بر جان خشک اين حروف ها دميدهاي،
تو آنگونه کلمات را بر جان کاغذ ميريزي ،که گويي بر رگ هاي هرکدامشان خوني تازه دواندهاي و جاني ديگر بر آنها بخشيدهاي...تو چنان کلمات را کنار هم ميچيني که انگار زيباتر از اين نميتواند باشد
انگشتان هنرمند تو...
قلم را به رقص درميآورد و مرکب را به ذوق و شور وا ميدارد
اما
فراتر از اينها
بودنت...
همين بودنت لحظاتي را برايم آفريده که دوست دارم قابشان کنم و به ديوار جانم بياويزمشان...
لحظاتي که هنرمندانهتر از همه تابلوهاي جهان است!
2 فرد دیگر
10 فرد دیگر