یادداشت ثابت - دوشنبه 95/5/19 |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
که شنیدی که درین بزم دمی خوش بنشست که نه در آخِرِ صحبت به ندامت برخاست
شمع اگر زان لب خندان به زبان لافی زد پیش عشاق تو شب ها به غرامت برخاست
در چمن باد بهاری ز کنار گُل و سرو به هوا داری آن عارض و قامت برخاست
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا بر نگرفت از خجلت سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
حافظ این خرقه بیند از مگر جان ببری کآتش از خرقه ی سالوس و کرامت برخاست
نویسنده : لیلا
نظرات ()
|